خاطره تولد پسرم و معجزه الهی
پسر نازم داشتم به خاطره تولد شما و سال گذشته فکر میکردم و به این فکر میکردم که شما یه معجزه الهی برای من هستی ، خدایا به خاطر این معجزه ، هزاران مرتبه شکر روز سه شنبه 21 آذر 1391 بود و من سر کار بودم ، دوباره وقت دکتر داشتم و وقت سونوگرافی ، هفته 31 بارداریم بودم . عصر موقع رفتن به سونوگرافی خیلی خوشحال بودم و موقع خداحافظی به همکارام گفتم بچه ها دعا کنید ماهانم تپل مپل و سالم باشه ، خوشحال بودم که دوباره صدای تپش قلب کوچیکت رو خواهم شنید و تصویر سیاه و سفید تو رو توی دستگاه خواهم دید وقت قبلی داشتیم و به موقع وارد اتاق سونوگرافی شدیم ، دکتر موقع سونوگرافی هیچ حرفی نمی زد و به دقت به دستگاه نگاه میکرد ، اضطراب شدیدی پیدا کردم ...
نویسنده :
مامان مریم
0:05